عکس پروفایل عاشقانه سیرم نمیشوم از تو
در عکس پروفایل عاشقانه سیرم نمیشوم از تو شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید سری جدید از عکس نوشته عاشقانه برای پروفایل های عاشقانه را مشاهده کنید و …
عکس پروفایل عاشقانه سیرم نمیشوم از تو
تو نیستی که ببینی ،
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست ،
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست ،
چگونه جای تو در زندگی سبز است ،
هنوز پنجره باز است ،
و تو از بلندی ایوان به باغ می نگری ،
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها ،
به آن تبسم شیرین ،
به آن تبسم مهر ،
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند ،
تمام گنجشکان ،
که در نبودن تو ،
مدام مرا به باد ملامت گرفته اند ،
ترا اینچنین به نام صدا می کنند ،
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است ،
طنین #شعر تو در ترانه ی من ،
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد ،
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من ،
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید ،
به روی لوح سپهر ،
ترا چنانکه دلم خواسته است ، ساخته ام ،
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر ،
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر ،
به چشم همزدنی ،
میان آن همه صورت ترا شناخته ام ،
به خواب می ماند ،
تنها به خواب می ماند ،
چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند ،
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار ،
به مهربانی یک دوست از تو می گویم ،
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار …
جواب می شنوم !
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو ،
به روی هر چه در این خانه است ،
غبار سربی اندوه بال گسترده است ،
تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من ،
بجز تو ، یاد همه چیز را رها کرده است ،
غروب های غریب ،
در این رواق نیاز ،
پرنده ساکت و غمگین ،
#ستاره بیمارست ،
و … دو چشم خسته ی من ،
در این امید عبث ،
دو شمع سوخته جان ، همیشه بیدارست …
تو نیستی که … ببینی …
تو نیستی که … ببینی …
گر بنا باشد …
دلم را جز تو ، آبادش کند …
…
این …
دل …
ویران …
همان ویران بماند …
بهتر است …!!
سر زیبایِی چشمان تو دعوا شده است
بین ماه و من و یک عده اساتید هنر…
مسعود محمد پور
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!
گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!
در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!
در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
گفتی چه خبر؟
گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست…
امید صباغ نو
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه