شعر تبریک روز پدر سال 98 – شعر زیبا برای تبریک روز پدر جدید
در این پست از سایت عکس نوشته و پروفایل شعر تبریک روز پدر سال 98 – شعر زیبا برای تبریک روز پدر جدید را برای شما عزیزان قرار دادیم .
شعری که در بخش از سایت عکس نوشته گردآوری کردیم با موضوع شعر تبریک روز پدر و شعر زیبا برای تبریک گفتن روز پدر و شعر عاشقانه و احساسی تبریک روز پدر و شعر کوتاه و قشنگ مخصوص روز پدر و شعر روز پدر مبارک در سال 98 می باشد .
امیدوارم از شعر کوتاه و عاشقانه و جدید و زیبا برای تبریک روز پدر سال 98 لذت ببرید .
شعر تبریک روز پدر سال 98 – شعر زیبا برای تبریک روز پدر جدید
ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
در صداقت برتر از آیینه ای در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار می برم نام تو را با افتخار
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از مانده یادگار
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
ای پدر بوی شقایق می دهی عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر هر چه دارم از تو دارم ای پدر
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفس هات هستی من جان گرفته
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگ هام
ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
پدر امروز به پاهام دیگه نای رفتنی نیست
جز دریغی رو لب هام دیگه حرف گفتنی نیست
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
پدر، پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام توی فکر غنچه باشه
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
پدر دست یاری تو اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شب هام می شه تیره
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
« خیال پدر»
شب بود و ماه و اختر و شمع و من وخیال خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
در عالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بود
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بودچون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
🛑🛑🛑🛑🛑🛑
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷
منبع : سایت عکس نوشته بزرگترین سایت عکس www.axneveshteh.ir
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه