برای مشاهده یافته ها از کلید Enter و برای خروج از کلید Esc استفاده کنید.

مجموعه شعر و اشعار عاشقانه و عارفانه عطار نیشابوری

در این پست از سایت عکس نوشته و پروفایل مجموعه شعر و اشعار عاشقانه و عارفانه عطار نیشابوری را برای شما عزیزان قرار دادیم . 💚

اشعار عطار نیشابوری صوتی,اشعار عطار نیشابوری در مورد مرگ,اشعار عطار نیشابوری در مورد خدا,اشعار عطار نیشابوری گنجور,اشعار عطار نیشابوری در وصف حضرت علی (ع),اشعار عطار نیشابوری به انگلیسی,اشعار عطار نیشابوری pdf,اشعار عطار نیشابوری سیمرغ

مجموعه ای از زیباترین و بهترین شعر و اشعار عاشقانه و عارفانه از شاعر و عارف بزرگ و معروف ایرانی عطار نیشابوری را در این پست از سایت عکس نوشته گردآوری کردیم …

بهترین و زیباترین اشعار عارفانه و عاشقانه از عطار نیشابوری

مجموعه شعر و اشعار عاشقانه و عارفانه عطار نیشابوری

مجموعه شعر و اشعار عاشقانه و عارفانه عطار نیشابوری

من کی ام؟
یک شبنم از
دریای بی‌پایان تو…

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عشق جمال جانان، دریای آتشین اسـت
گر عاشقی، بسوزی، زیرا کـه راه این اسـت …

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

این جهان و ان جهان ودر نهان
آشکارا در نهان ودر عیان

هم عیان و هم نهان پیدا توئی
هم درون گنبد خضرا توئی ‌

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عزم ان دارم کـه امشب نیم مست

پای کوبان کوزه دُردی بـه دست

سر بـه بازار قلندر در نهم

پس بـه یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم خودنمای

تا کی از پندار باشم خودپرست

پرده پندار می‌باید درید

توبه زهاد می‌باید شکست

تو بگردان دور تا ما مردوار

دور گردون زیر پای آریم پست

مشتری را خرقه از سر برکشیم

زهره را تا حشر گردانیم مست

پس چو عطار از جهت بیرون شویم

بی جهت در رقص آییم از الست

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم

نام بلی چون بریم چون همه ی مست آمدیم

پیش ز ما جان ما خورد شراب الست

ما همه ی زان یک شراب مست الست آمدیم

خاک بد آدم کـه دوست جرعه بدان خاک ریخت

ما همه ی زان جرعه دوست بـه دست آمدیم

ساقی جام الست چون و سقیهم بگفت

ما ز پی نیستی عاشق هست آمدیم

خیز و دلا مست شو از می قدسی از آنک

ما نه بدین تیره جای بهر نشست آمدیم

دوست چو جبار بود هیچ شکستی نداشت

گفت شکست آورید ما بـه شکست آمدیم

گوهر عطار یافت قدر و بلندی ز عشق

اگرچه ز تأثیر جسم جوهر پست آمدیم

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو …

عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق؟!
باز نیابی بـه عقل سر معمای عشق

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عقل تو چون قطره‌ اي اسـت مانده ز دریا جدا
چند کند قطره‌ اي فهم ز دریای عشق …

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عشق جانان همچو شمعٖم از قدم تا سر بسوخت
مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت

عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود
آتش سوزنده بـر هم عود و هم مجمر بسوخت

چومویت مشکبار آمد سفر کن
سحرگه بر صبامویی گذر کن

مرا مویی ز حال خود خبر ده
ز مویت مژده باد سحر ده

بی تو نیست آرامم کز جهان تو را دارم
هرچه تو نِه‌ اي جانا، من ز جمله بیزارم

همچو شمع می‌سوزم همچو ابر می گریم
همچو بحر می‌جوشم، تا کجا رسد کارم…

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

اي دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایماً بر در دل حاضر اسـت

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیده ي جان روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او روی بـه دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه کـه یار کی بنماید جمال

لیک تو باری بـه نقد ساخته ي کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو بـه یکی زنده‌اي از همه ی بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن ودر فنا همدم عطار باش

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

برقع از ماه برانداز امشب

ابرش حسن برون تاز امشب

دیده بر راه نهادم همه ی روز

تا درآیی تو بـه اعزاز امشب

کارم انجام نگیرد کـه چو دوش

سرکشی می کنی آغاز امشب

اگرچه کار تو همه ی پرده‌دری اسـت

پرده زین کار مکن باز امشب

همچو پروانه بـه پای افتادم

سر ازین بیش میفراز امشب

مرغ دل در قفس سینه ز شوق

می کند قصد بـه پرواز امشب

دانه از مرغ دلم باز مگیر

کـه شد از بانگ تو دمساز امشب

دل عطار نگر شیشه صفت

سنگ بر شیشه مینداز امشب

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

گر مرد رهی ز رهروان باش

در پرده سر خون نهان باش

بنگر کـه چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو ان چنان باش

خواهی کـه وصال دوست یابی

با دیده درآی و بی زبان باش

از بند نصیب خویش برخیز

دربند نصیب دیگران باش

در کوی قلندری چو سیمرغ

می‌باش بـه نام و بی نشان باش

بگذر تو ازین جهان فانی

زنده بـه حیات جاودان باش

منگر تو بـه دیده تصرف

بیرون ز دو کون این و ان باش

عطار ز مدعی بپرهیز

رو گوشه‌نشین و در بین باش

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیست

چون گذشتی از دو عالم هیچ کس را بار نیست

هردو عالم چیست رو نعلین بیرون کن ز پای

تا رسی آنجا کـه آنجا نام و نور و نار نیست

انچه می‌جویی تویی و آنچه میخواهی تویی

پس ز تو تا انچه گم کردی ره بسیار نیست

جان چو در جانان فرو شد جمله جانان ماند و بس

خود بـه جز جانان کسی را هیچ استقرار نیست

جمله این جا روی در دیوار جان خواهند داد

گر علاجی هست دیگر جز سر و دیوار نیست

گر تو باشی گنج نی و گر نباشی گنج هست

بشنو این مشنو کـه این اقرار با انکار نیست

تا دل عطار بیخود شد درین مستی فتاد

بیخودی آمد ز خود او نیست شد عطار نیست

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

ز عشقت سوختم اي جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی اي دل و اي جان من

هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا کـه برآید ز تو حاجت دو جهان من

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی
چون جویمت کـه در جان، بس بی نشان نشستی

برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
من خود کیم کـه با من در امتحان نشستی

تا من تو را بدیدم، دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم، تا در جهان نشستی

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

غرقه‌ دریای عشقت گشته‌ ام …

گر ببری بـه دلبری از سر زلف، جان من
زنده شوم بـه یک نفس از لب جانفزای تو

گر ز من بیزار گردد هرچه هست
نیست از تو روی بیزاری مرا….

بوسعید مهنه در حمام بود

قایمیش افتاد و مردی خام بود

شوخ شیخ آورد تا بازوی او

جمع کرد ان جمله پیش روی او

شیخ را گفتا:«بگو اي پاک جان!

تا جوانمردی چه باشد در جهان؟»

شیخ گفتا «شوخ مخفی کردن اسـت

پیش چشم خلق نا آوردن اسـت»

این جوابی بود بر بالای او

قایم افتاد ان زمان در پای او

چون بـه نادانی خویش اقرار کرد

شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد

خالقا، پروردگارا، منعما

پادشاها، کارسازا، مکرما

چون جوانمردی خلق عالمی

هست از دریای فضلت شبنمی

قایم مطلق تویی اما بـه ذات

وز جوانمردی ببایی در صفات

شوخی و بی‌شرمی ما در گذار

شوخ ما را پیش چشم ما میار

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

اي جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

داشتم امید آنک بو کـه درآیی بـه خواب
عمر شد و دل ز هجر، خون شد و خوابی نیافت…

جانا مرا چه سوزی، چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی، چون دل دگر ندارم…

در همه ی شهر خبر شد
کـه تو معشوق منی …

هر کـه از ساقی عشق تو چو من باده گرفت

بی خود و
بی خرد و
بی خبر و
حیران شد!

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن بـه جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش کـه کوزه‌ها کنند از گل ما

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش بـه ماهتاب اي ماه کـه ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست

تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

سر نفس نهم پای کـه در حالت رقص
مرد راه از سر این عربده دست‌افشان شد

رو کـه در مملکت عشق سلیمانی تو
دیو نفست اگر از وسوسه در فرمان شد

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

گر نباشد هردو عالم، گو مباش
تو تمامی، با توام تنها خوش اسـت

تش عشق تو در جان خوش تر اسـت
جان ز عشقت آتش‌ افشان خوش تر اسـت

هر کـه خورد از جام عشقت قطره‌ اي
تا قیامت مست و حیران خوش تر اسـت …

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

یک شبی در تاخت جبریل امین

گفت اي محبوب رب العالمین

صد جهان جان منتظر بنشسته‌اند

در گشاده دل بتو در بسته‌اند

هفت طارم را ز دیدارت حیات

تا برآیی زین رواق شش جهات

انبیا را دیده ها روشن کنی

قدسیان را جانها گلشن کنی

اول آدم را کـه طفل پیرزاد

برگرفت از خاک و لطفش شیر داد

بود آدم بی پدر بی مادری

او بپروردش زهی جان پروری

حله پوشیدش از برهنه خویش

چیست برهنه یعنی از ایمان خویش

اولش اسما همه ی تعلیم داد

وز مسمی آخرش تعظیم داد

بعد از ان در صدر شد تدریس را

درس ما اوحی بگفت ادریس را

در مصیبت نوح راتصدیق کرد

نوحه شوق حقش تعلیق کرد

روی از آنجا سوی ابراهیم داد

صد سبق از خلتش تعلیم داد

در عقب یعقوب را درمانش داد

درد دین را کلبه احزانش داد

سوی یوسف رفت هم سیر فلک

وز ملاحت کرد حسنش خوش نمک

سوی اسماعیل شد جانیش داد

کشته بود از عشق قربانیش داد

کار موسی را بسی غورش نمود

برتر از صد طور صد طورش نمود

از نبی داود را صد راز گفت

سر مکنون زبورش باز گفت

پس سلیمان رادران پادشاه سری

داد در شاهی فقر انگشتری

کرد ایوب نبی را نومحل

ملک کرمان با بهشتش زد بدل

رهبر یونس شد از ماهی بماه

کردش از مه تا بماهی پادشاه

تشنه او بود خضر پاک ذات

بر لبش زد قطره آب حیات

چون سر بریده یحیی بدید

با حسین خویش در سلکش کشید

سوی عیسی آمد و مفتیش کرد

در هدایت تا ابد مهدیش کرد

دو کمان قاب قوسین اي عجب

در هم افکندند از صدق و طلب

چون چنین عقدیش حاصل شد ز دوست

قول و فعلش جمله قول و فعل اوست

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

فریاد کز غم تو فریادرس ندارم
با کـه نفس برآرم چون هم نفس ندارم

اي دستگیر جانم، دستم تو گیر ورنه
کس دست من نگیرد، چون دست رس ندارم…

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

عالم پُر اسـت از تو
غایب منم ز غفلت

تو حاضری ولیکن
من ان نظر ندارم…

جمع آوری : حسین شعبانی

🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷

منبع : اینترنت

بازنشر : سایت عکس نوشته بزرگترین سایت عکس و متن و اس ام اس و شعر www.axneveshteh.ir

Tags

تولدت مبارک تولدم مبارک عکس اسم دو نفره عکس اسم رایگان عکس اسم سه بعدی عکس اسم عاشقانه عکس خاص برای پروفایل دخترونه عکس خاص و زیبا عکس دلنشین برای پروفایل عکس غمگین جدید عکس نوشته عکس نوشته تولدت مبارک خواهرم عکس نوشته تولدت مبارک خواهری عکس نوشته تولدت مبارک داداشی عکس نوشته تولدت مبارک دخترم عکس نوشته تولدت مبارک رفیق عکس نوشته تولدت مبارک رفیق در اینستا عکس نوشته تولدت مبارک عشقم عکس نوشته تولدت مبارک پسرم عکس نوشته تولدم مبارک عکس نوشته جدید عکس نوشته خوشگل برای پروفایل عکس نوشته های تیکه دار عکس نوشته های داغون کننده عکس نوشته های مفهومی و سنگین عکس های غمگین تنهایی عکسهای غمگین متن دار عکس پروفایل عکس پروفایل خاص 2017 عکس پروفایل خاص پسرونه عکس پروفایل شاد عکس پروفایل عاشقانه جدید عکس پروفایل غمگین پسرانه عکس پروفایل پسرانه لوگوی اسم لوگوی اسم دو نفره لوگوی اسم سه بعدی لوگوی اسم عاشقانه متن تولدم مبارک پروفایل عاشقانه احساسی پروفایل عاشقانه جدید پروفایل عاشقانه خاص پروفایل عاشقانه شاد پروفایل عاشقانه غمگین پروفایل عاشقانه فانتزی