عکس پروفایل دختر سیگاری و پسر سیگاری
در عکس پروفایل دختر سیگاری و پسر سیگاری شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید عکس نوشته های جدید در مورد دختر سیگاری و پسر سیگاری را مشاهده کنید که شامل 14 عکس نوشته همراه با متن می باشد و …
عکس پروفایل دختر سیگاری و پسر سیگاری
کاش کسی بیاید
خیلی بچگانه
آدم را ده تا دوست داشته باشد
کم،
ولی واقعی
ولی واقعی…
این زیباترین کافه دنیا بود
زمستانهای پر از برف
با همان علاءالدین های دود زده
با همان قوریهای بند زده
لبخند مادر
چینهای گوشه چشمانش
مادر کافه چی نبود ،
عشق بود
در منـی
مثل ماه در بِرکه ؛
در منی و دور
از دسترس مـن ..
سهم من از تـو
همین شعرهای شبانه است و
دیگــر هیـچ …
اِنعکــــاسِ خـیالـــت ….
در خـــوابِ تنهــاییــــم ….
زخــمی ست کـــاری ….
بـه وسعـــتِ ….
نَبـــودنــــت …..!!!
از چشمــانِ زيبــايت ….
غــزل مــی بـارد ….
بـيا تـا ، بـا نــگاهت ….
اين غــزل ها ….
رنــگِ عشــق بگيرنــد ….
کــه شـاعــرِ ….
چـشمانـت منـم ، مَــن …..!!!
يكى زير يكى رو…
مى بافم روياىِ تو را ؛
تا گرم بماند دلم
در اين سرماىِ زمستان !
عکس پروفایل دختر سیگاری و پسر سیگاری
هرگز دلت را به روزگار مسپار
نتیجه اش ناامیدی است
دلت را به خدا بسپار
او دریای بی کران امید هاست
عکس پروفایل دختر سیگاری و پسر سیگاری
مپرس از من چرا
در پیلہے مهر تو محبوسم
کہ عشق از پیلہهاے
مرده هم پروانہ مےسازد
مگو شرط دوام دوستے
دورے ست باور کن
همین یڪ اشتباه
از آشنا بیگانہ میسازد
عکس پروفایل دختر سیگاری و پسر سیگاری
تــــــو …
عاشقانه ترين ركعت…
غزل هستى
براى خواندن تو …
قبله گاه مى خواهم
دوباره…
وسوسه ناز
چشم تو بر پاست
دوباره …
سيب و غزل
من گناه می خواهم
یاد تو حس قشنگی ست
که در دل دارم
تو چه باشی چه نباشی
نگهش می دارم
شک نکن حس قشنگم
همه سهم دل توست
چه بخواهےچه نخواهی
سهم دنیای منی
آتشی ظاهر شد و
پیدا و پنهانم بسوخت
شمع عشقش در گرفت و
رشتهٔ جانم بسوخت
عشق جانان آتش است و
جان من پروانه ای
منتش بر جان من کز
عشق او جانم بسوخت
آتشی ظاهر شد و
پیدا و پنهانم بسوخت
شمع عشقش در گرفت و
رشتهٔ جانم بسوخت
عشق جانان آتش است و
جان من پروانه ای
منتش بر جان من کز
عشق او جانم بسوخت
چشم مستت از غزل
دیوانه میسازد مرا
مستیت در شاعری
افسانه میسازد مرا
راز عشقت با کسی
هرگز نمیگویم بدان
عاشقت هستم
وعاشقت میمانم بدان
ڪَاهي چقدر دلم برایت تنگ می شود،
میدانی می ڪَویم ڪَاهی
اما، این ڪَاهی ها عجیب
بوےهمیشه می دهند!
تو که میروی
تنهایی زوزه میکشد،
خیابان،ناجوانمردانه خالیست
کوچه ها کوچیده اند از شهر
درختان، برگها را برده اند
کودک احساسم،آویزان است
به بادبادک خاطرات
واژه واژه این غزل را
غرق مهرت میکنم.
دین و دنیای منی
قصد سجودت میکنم.
هستی و جانم تویی ،
ای مظهر آرامشم.
گاه گاهی بی جهت
فکر نبودت میکنم.
یک نگاه توام از
نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و
تاوان دو عالم دادم…!
عكس سيگاري
عاشقان را گرچه در باطن
جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را
ذوق و جانی دیگرست
سینههای روشنان
بس غیبها دانند لیک
سینهٔ عشـّاق او را
غیبدانی دیگرست …
عكس دختر سيگاري
یاران بخدابیوفایی نکنید
ازعاشق دل خسته جدایی نکنید
یااینکه وفا کنیدتا آخر عمر
یا اینکه از اول آشنایی نکنید
اسم من از یاد تو رفت
ای آنکه در آینه ای
این چهره ی خسته منم
مــــــن وتـــــــو…….
من * يه غريبه * توي شهر بي وفايي
تو * خود فرياد * توي اوج بي صدايي
من * تك و تنها * توي اين زمونه ي پوچ
تو * خود مقصد * بهترين جا واسه ي كوچ
من * يه درختم * خشك و بي برگ توي بيشه
تو * گل سرخي * شاد و خندون تا هميشه
من * يه جزيره * كه جدا از همه خاكه
تو * مثل دريا * كه وسيع و صاف و پاكه
من * پر ظلمت * پر وحشت و سياهي
تو * خود نوري *مثل خورشيد مثل ماهي
من * خالي از خويش * گمشده تو بينهايت
تو * مثل كوهي * پر غروروبا صلابت
من * يه پرنده * سرنوشتم يه قفس بود
تو * يه قناري * آرزوت يه هم نفس بود
من * پر گريه * پر التماس و خواهش
تو * ميكشيدي * بر سرم دست نوازش
من * مثل فرهاد * جان به راه عشق داده
تو * تا ته عمر * دل به غير من نداده
هیچ چیز ارزشِ اینو نداره كه بخاطرش
كسى كه دوسِش دارى رو ترك كنى!
شانس ها، موقعیت ها،
مقام ها و تفریحات توىِ زندگى،
مدام و به شكل هاى مختلف در حالِ رُخ دادنه
اما احساسِ پاكِـ عشق…
معدود دفعات، شاید دوباره اتفاق بیوفته
اینكه تو كسى رو پیدا كُنى كه فقط
” براى تو كامل باشه ”
فقط یك بار اتفاق میوفته…
عكس سيگاريها
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم. تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم! تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟ تو را کدام خدا؟ تو از کدام جهان؟ تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟ تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟ تو از کدام سبو؟ من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه! چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه! مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه! کدام نشاه دویده است از تو در تن من؟ که ذره های وجودم تو را که می بینند، به رقص می آیند، سرود میخوانند! چه آرزوی محالی است زیستن با تو مرا همین بگذارند یک سخن با تو ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه. که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست! تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه تو دوردست امیدی و پای من خسته ست. همه وجود تو مهر است و جان من محروم چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است….. *فریدون…مشیری*
عكس پسر سيگاري
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی «مجذور» آینه است
زندگی گل به «توان» ابدیت؛
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما؛
زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفسهاست.
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ؛
پرشی دارد اندازه عشق..
برای دلتنگی هایم اندازه ای نیست و شب و سیاهی اش در برابر روزگار من ناچیزند چشمهایم لبریز اشکند و با بغض گلویم دست و پنجه نرم می کنند تا اشکهایش کمی دیرتر بلغزد بر گونه سرد م و روحم حیران و سرگردان شهر ناکامی هاست شهری که برای رنجهایش نهایتی نیست
عكس سيگاريها
کـــه از شَـــرابِ غُــرورَش به کـس نگاهــی نیست ،
مَبــاش در پـــیِ آزار و هـــر چــه خواهــی کُــن ــــــــــــــــــ
کــه در شَــــریعتِ ما غیـــر از این گناهـــی نیــسـت …..
اگر حتي به زبان فرشتگان سخن بگويم
اگر عشق نداشته باشم
چيزي جز يک سيم مرتعش نيستم
حتي اگر عطيه پيامبري داشته باشم
و دانش آگاهي بر تمامي اسرار را
و جمله شناخت ها را
و حتي اگر ايمان کامل داشته باشم
يار من باش تا کوه ها را جا به جا کنيم
اگر عشق نداشته باشم
هيچ نيستم
عشق صبور است
و سرشار از خير
همه را مي شکيبد
همه را اميد مي بندد
عشق هرگز نمي ميرد
پس از آن که پيامبري ها به پايان رسند
دانش ها ناپديد شوند
زبان ها خاموشي گيرند
در آن هنگام ، ايمان ، اميد و عشق دوام مي آورند
وز اين ميان عشق بزرگ ترين است
اگر حتي به زبان فرشتگان سخن بگويم
اگر عشق نداشته باشم
چيزي جز يک سيم مرتعش نيستم
حتي اگر عطيه پيامبري داشته باشم
و دانش آگاهي بر تمامي اسرار را
و جمله شناخت ها را
و حتي اگر ايمان کامل داشته باشم
يار من باش تا کوه ها را جا به جا کنيم
اگر عشق نداشته باشم
هيچ نيستم
عشق صبور است
و سرشار از خير
همه را مي شکيبد
همه را اميد مي بندد
عشق هرگز نمي ميرد
پس از آن که پيامبري ها به پايان رسند
دانش ها ناپديد شوند
زبان ها خاموشي گيرند
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه