عکس نوشته پروفایل دلتنگی با متن 96
در عکس نوشته پروفایل دلتنگی با متن 96 شما کاربران سایت عکس نوشته می توانید متفاوت ترین عکس نوشته های مخصوص پروفایل در مورد دلتنگی را مشاهده کنید و …
عکس نوشته پروفایل دلتنگی با متن 96
من دلم دلتنگی میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…؛
هر کسی میخواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست…
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
” خانه دوست کجاست؟”
چشم مستت چه کند با من بیمار امشب
این دل تنگ من و این تن بیمار امشب
آخر ای اشک، دلِ سوخته ام را مددی
که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب
بیش از این مرغِ سحر، خون به دل ریش مکن
که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب
سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست
نرود نقش تو از پرده ی پندار امشب
بودم امید چو آیی بسرم سایه ی مهر
آفتابی شود از سایه پدیدار امشب
هرکجای دنیا میخواهی باش…!!!!
من احساسم راباهمین دست نوشته ها
به قلبت می رسانم دلتنگی
تو دنیایی که جای آرزوهاست
کسی جز تو منو عاشق نمی خواست
بیا تا تکیه گاه من تو باشی
دلم مثل خودت دلتنگ و تنهای تنهاست
نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
عجب دلتنگی سردی
تا دلتنگی تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
هر کسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است
فقط بیریشه ها از گردش تقویم میترسند”
جهان مردم آزاده و آزاد، یکسان نیست
قفس در چشم مرغ خانگی، خانهست، زندان نیست!
پس از من گِرد تو بسیار میآیند و میگردند
فراوان مثل من میبینی و چون من فراوان نیست!
دلتنگی خیال خام این دل را فریب داد
مجنون نه ! من باید خودم جای خودم باشم
دلتنگی باید خودم بی واژه لیلای خودم باشم
عمری مرا دور تو گردیدم دمی بگذار
گرداب نا آرام دریای خودم باشم
شیدایی شبهای بی لیلا به من آموخت
باید به فکر روح تنهای خودم باشم
بیهوده بودم هرچه از دیروز تا دیروز
باید از امشب فکر فردای خودم باشم
بگذار من هم رنگ بی دردی این مردم
در گیرودار دین و دنیای خودم باشم
این کیست این بیکرانه؟ این مرد تنهای تنها
می آید از سمت ابهام، می آید از سمت رؤیا
یک کوفه غربت به دوشش، یک بافه محنت به دستش
بر شانه های ستبرش، زخم خیانت شکوفا
در لحظه های عبادت، پروانه های قنوتش
پر می گرفتند آرام، تا آن سوی آسمانها
می رفت سوی یتیمان، با دستهای پر از نان
در چشمهای زلالش، بی تابی شرم پیدا
آیینه آسمان بود، تصویری از کهکشان بود
آن بی نشان مثل صحرا، آن بیکران مثل دریا
عقل از تحیر زمین خورد، منطق به بنبست برخورد
شب پیش چشمانش افسرد، او کیست آیا؟ خدایا دلتنگی مرا کشت
تُنگــم و ناچار فرصتهای «تَنگی» در من است
هر شب امّا خواب میبینم نهنگی در من است
با دل تنگــــی کـــه من دارم، شکستن دور نیست
کوزهی غلطیدهای هستم که سنگی در من است
ماهرویا! مشکن ایــــن عشق غــــرورآمیــــــز را
خفته در اندیشهی حُسنت، پلنگی در من است
تا کِـــی از پشت حصـــار شهر میخواهــی مرا؟
از چه میترسی، مگر تیمور لنگی در من است؟
سر بـــه روی سینهام بگذار تـــا بــــــــاور کنـــــی
بر سر عشق است اگر هر روز جنگی در من است
عاقبت میگیرم از میخانه سهم خویش را
دامن مستانم و از عیش، رنگی در من است
گر چه خاموشم شبیه گنجه در پستوی خویش
چـــارهی روز مبادایــــی، تفنگــــی در من است
سکوت می کنم و بوسه هات می خندند
به سیب سرخ دلم؟ یا به بغض سنگینم؟
و من دوباره همــان داغ دار غمگینم
به خواب رفته ام اما, تو را نمی بینم دلتنگی من را ببخش
و قار قار که یعنی تو آسمان منی
و قار قار بهـــارم! بهار شیرینـــــم
و قــار قــار بیـــــا مبتلای هـــم باشیم
به شب رسیده نگاهم، شکوفه آجینم
تو ناز می کنی و من دوباره می لرزم
بهــــار آمده؟ یا این منم که بی دینم؟
تو شعر های منی، من دل سیاه توام
و قانعــم بـــه همین، ای خدای آیینم
من آن کلاغـک تکـــرار هــای غمگینم
به خانه ام نرسیدم، و خواب می بینم
درخت بودی و من هم کلاغ بی خبرت
دوباره از لب سردت، غــرور می چینم
تو عاشقم شده بودی و این بهارم بود
و بــا صدای گرفتـــه، صدای ننگینـــم
هر چه گلایه دارم بر باد می نویسم
با بغض ساكت خود فریاد می نویسم
بی یاد چشمهایت دی با من است همیشه
اسفند عشق خود را مرداد می نویسم
شهریور نگاهت اردیبهشت من شد
با سبزی نگاهت خرداد می نویسم
با هر بهانه ی تو صدها بها گرفتم
نازت اگر بگیری ایراد می نویسم
دادی اگر تو دادم داد تو را نویسم
ورنه هزار قصه بیداد می نویسم
شیرین اگر نباشی ای لیلی زمانه
با تیشه روی سینه فرهاد می نویسم
لطفی اگر نمایی با زاغ ابروانت
در این خرابه دل آباد می نویسم
صد ها اسیر دارد زنجیر زلفهایت
با كسب یك اجازه آزاد می نویسم
هرگز نترس بانواینكه گلایه گویم
هر چه گلایه دارم بر باد می نویسم
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
کوه ما سینه ما ، ناخن ما ، تیشه ما
بهر یک جرعه می ، منت ساقی نکشیم
اشک ما ، باده ما ، دیده ما ، شیشه ما
عکس نوشته پروفایل دلتنگی با متن 96
حالش خراب بود، سرش گیج و مست مست
آمد دوباره روی همـــان بالــــكن نشست
یك دور به تمـــــام خیـــــابـــــان نگــــــاه كرد
به جفت های مسخره ی دست توی دست
لبخند زد بــه هر كـــه دلش را فروختــــه
لبخند زد به هركه شبیه خودش شكست
آغـــــوش بـــاز كـــرد و تنش را بــه بـــاد داد
حس كرد مثل سایه اش امشب سبک شده ست
راضــی نشد پرنده ی كوچک…وبالـــكن
دیگر برای بال و پرش پست پست پست
بارید تا دمـــادم صبــــح و كسـی ندید
بد مستی قشنگ جوانی غزل پرست
صبـــح آسمـــان برای پریدن زلال بـــود
آماده شد دل از همه ی بیت ها گسست…
عکس نوشته پروفایل دلتنگی با متن 96
اشكی چكیدو…آه چقدر آشناست این-
دستی كه پلک های مرا با دلتنگی های عاشقانه بست
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه