عکس پروفایل ست فیروزه ای سفره هفت سین 97
در عکس پروفایل ست فیروزه ای سفره هفت سین 97 شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید عکس نوشته های جدید در مورد زیباترین طرح های فیروزه ای برای سفره هفت سین سال 97 را مشاهده کنید که شامل 12 عکس نوشته همراه با متن می باشد و …
عکس پروفایل ست فیروزه ای سفره هفت سین 97
شاه دلم گدا مکش ، من شده ام گدای تو
گر چه ستم کنی به من،جان و تنم فدای تو
مهر تو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود
مشکل تو وفای من ، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هر چه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو
یک روز دیگر
وفرصت دیگربرای زندگی
خدای مهربانم
تورا سپاس بخاطر روزی دیگر
وآغازی نو
بانام تو آغاز میکنیم
بیا ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺜﻞ شب ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ،
ﺯﻣﯿﻨﺶ ﻫﺴﺖ ﻫﻮﺍﯾﺶ هست
ﺧﺪﺍﯾﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺳﺮﻭﺩﯾﻢ ﻭ
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﻦ ﮐﻤﯽ ﺑﮕﺬﺭ
ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ.
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم پاشو ببین چه برفی اومده!
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش،
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،
برف هجده سالگی را درست یادم نیست درمیان افکار یخ زده بودم،
برف بیست سالگی قدم زدن های عاشقانه و رد پاهایم،
برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد…
دلم یک زمستان سخت میخواهد
یک برف، یک کولاک به وسعت تاریخ !
که ببارد
که ببارد
که ببارد
و تمام راهها بسته شود
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی…
ما دو تن مغرور
هر دو از هم دور
وای در من تاب دوری نیست
ای خیالت خاطر من را نوازشبار
بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم
من به دیدار تو می آیم…..
سخت است دلم تنگ توباشدونگویم
سخت است فقط عشق تودرسینه بجویم
سخت است نباشےوهمه عمربخندم
سخت است که باگریه دل ازغصه بشویم
سخت است بدون تونشستن وغنودن
درفکرتوباشم ونیایےتوبه سویم
درد من حصار برکه نیست ،
درد من زیستن با ماهیانی است
که فکر دریا بذهنشان خطور نکرده
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است.
در دلم چیزی هست ،
مثل یک بیشهٔ نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم ،
که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه …
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق ، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی ، هرچه تو گویی و تو خواهی…
گر تو آزاد نباشی ، همه دنیا قفس است
هر کجا هست زمین تا به ثریا قفس است
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است
ما تماشاچیانی هستیم
که پشت درهای بسته مانده ایم
دیر آمدیم،خیلی دیر
پس به ناچار
حدس میزنیم
شرط میبندیم
شک میکنیم
و آن سوتر،در صحنه
بازی به گونه ای دیگر در جریان است
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه