عکس نوشته پدر و مادر فوت شده با متن
در عکس نوشته پدر و مادر فوت شده با متن شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید طرح های اختصاصی در مورد پدر و مادر فوت شده را همراه با متن مشاهده کنید که شامل 20 عکس نوشته با متن می باشد و …
عکس نوشته پدر و مادر فوت شده با متن
من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم
به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزم
بگو فایز که دشتی تیرو تارِن
بیو مفتون که دلها سوگوارِن
خداوندا بکن یاری، زبس غم پر شرارِن
که ای دل سی سوز شروه هم بی قرارِن
روز مرگم اشک را پیدا کنید، روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله را پرپر کنید
خانه را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید، بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید
انگار ملائک تو را میان بوسه هایی که برای خدا فرستادم دزدیدند
عطر برگ های لیمو ، درخت توت ، کنار گارم زنگی
و زیتون و میوه های کال درخت انبه باغ ها را چه زود به فراموشی سپردی؟!
چگونه توانستی آن همه خاطره را در یک لحظه تمام کنی.
همه را می بینم اما جزء تو که خاطره ای شدی ماندگار برای قلب هایی که منتظرت هستند
گناه آسمانی که تورا به آغوش کشید و باخود برد را هرگز نخواهیم بخشید
تو میان بودنت و یادت ، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی.
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد
وقتی شقایق هست تو نیستی چه باید کرد؟
از آبشار پرسیدم : کیستی ؟
گفت : اشک کوه
گفتم : از چه می نالی؟
گفت : از جدایی دوست!
در گلستان ادب اموزگارم مادر است
بعد رب العالمین پروردگارم مادر است
من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
اولین معشوق من در روزگار مادر است
گل های بهشت سایبانت مادر
یک دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر
قلبم شده رنجور ز هجران تو مادر
فکرم شده این گونه پریشان تو مادر
هرروز کنم ارزوی روی تو افسوس
دستم شده کوتاه ز دامان تو مادر
این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود
محبوب همه یار همه تاج سرم بود
هرجا که زمن نام ونشانی طلبیدند
اوازه همه نامش سند معتبرم بود
آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود
ان کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود
بنازم همتت بابا صبور و مهربان بودی
باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی
ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
افتابی در جهان تابید رفت
عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت
از چه رو از دست ما رنجید و رفت
فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را
بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن
گل ما را چیدی و برهم زدی گلخانه ما را
قلبم شده رنجور زهجر تو مادر
فکرم شده اینگونه پریشان تو مادر
هر لحظه کنم آرزوی روی تو افسوس
دستم شده کوته زدامان تو مادر
مادرم فردا که زهرا پا به محشر می نهد
در صف خدمتگزارانش ترا جا می دهد
باز ان جا هم مرام مادری را پیشه گیر
جان مولا پیش زهرا دست ما را هم بگیر
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه