عکس نوشته عاشقانه زندگی
در عکس نوشته عاشقانه زندگی سری جدید از عکس نوشته های عاشقانه را مشاهده خواهید کرد که شامل 8 عکس نوشته همراه با متن می باشد و …
عکس نوشته عاشقانه زندگی
در تمنای غزل ، در پی تفسیرِ تو ام…..
مست با خاطرِ تو ، بسته به زنجیر ِ تو ام..
در شبِ عشق ، که عشاق به هم آمیزند..
من کنارِ غم ِ تو ، خیره به تصویر ِ تو ام…
چاره ام چیست که هم دردِ منی هم درمان؟
ماهِ من لب بگشا، گوش به تدبیر ِ تو ام…
خم گیسوی تو منزلگه ِ صدها غزل است…
گر شده زر دلِ من ، حاصل ِ اکسیرِ تو ام…
دائم الخمر شدم از می ِ نابت هیهات..
من خودم جرم تو ام ، من همه تقصیرِ تو ام…
عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
بازآمد و رخت خویش بنهاد برفت
گفتم به تکلف دو سه روز بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
عکس پروفایل خاص ۲۰۱۷
,
عکس خاص برای پروفایل دخترونه
همه مستیم ولی کیست که عاشق باشد؟
با دل گم شده از خویش موافق باشد؟
بستر باغچه گرم است که مریم شدهایم
کیست در داخل مرداب ، شقایق باشد ؟
وقت شادی همه لبخند تو را میبوسند
خوشتر آن دوست که همشانهی هق هق باشد
فرصت آینه سنگ است بزن تا شاید
پشت آیینه خداوند حقایق باشد
عشق،دریای جنون است و خطر، میبایست
دل در این ورطهی پر حادثه قایق باشد
گوهرت را به کسی بخش که لایق باشد
نه که دل دل زدنت، آینهی دق باشد
عکس نوشته
,
عکس دلنشین برای پروفایل
,
عکس نوشته های داغون کننده
,
عکس نوشته های مفهومی و سنگین
,
عکس نوشته های تیکه دار
,
عکسهای غمگین متن دار
,
عکس غمگین جدید
هیچ گاه به پایان نمی رسم
مثل هیزم های مصنوعی شومینه
و محکومم به این بغض های پناهنده
که از گلوگاهم پایین نمی روند
من
غمگین ترین
عروس دریایی اقیانوس های جهانم
و تور لباسم
تور ماهیگیری توست!
صبا اناهید
عکس های غمگین تنهایی
,
عکس پروفایل غمگین پسرانه
,
عکس پروفایل
,
عکس نوشته خوشگل برای پروفایل
,
عکس پروفایل عاشقانه جدید
عقوب منا یوسفت افتاده در این چاه
دیری ست که خون می چکد از پیرهن ماه
بر مانع خورشیدی، آن خون ستاره ست
یا مانده بر آن تکّه ای از پیرهن ماه
امروز بیا سبز بروییم که فردا
کاری نکند حسرت و کاری نکند آه
“یا ایّتها النفس…” بخوانیم و بکوچیم
وز مرگ نترسیم، توکّلت علی الله
این شنبه و آدینه به تکرار، مرا کشت
تا چند صبوری کنم ای جمعۀ ناگاه
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه